English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8738 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
effusively U چنانکه گویی بریزد
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
so to speak U چنانکه گویی
reflexively U چنانکه بخود فاعل برگرد د چنانکه مفعول ان
chiromancy U پیش گویی وغیب گویی با دیدن خطوط کف دست
telnet U پروتکل TCP/ IP که به کاربر امکان اتصال و کنترل از طریق اینترنت به کامپیوترهای راه دور میدهد به طوری ککه گویی همان جا هستند و دستورات را تایپ میکند به طوری که گویی در مقابل کامپیوترهستند
affluent رودخانه ای که به داخل رودخانه بزرگتر یا دریاچه بریزد.
lobbies U تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobbied U تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
lobby U تحمیل موضوعی بر دستگاه قانونگذاری به به این ترتیب که موضوعی را به نفع فرد یاطبقه خاص در قالب قانون بریزد لایحهای را از طریق تماس قبلی با نمایندگان مجلس و خواهش از ایشان به تصویب رساندن
so that U چنانکه
in the event that U چنانکه
how U چنانکه
as U چنانکه
gratifyingly U چنانکه خوشنودسازد
prettily U چنانکه زیبانماید
as it deserves U چنانکه باید
as is well known U چنانکه مشهور
cresuendo U چنانکه صداخردخرد
admissibleness U چنانکه روا
expressively U چنانکه مقصودرابرساند
insolubly U چنانکه اب نشود
pinchingly U چنانکه فشاراورد
coordinately U چنانکه یکجورباشد
permissively U چنانکه مخیرسازد
proper U چنانکه شایدوباید
dilatorily U چنانکه پرشود
opprobriously U چنانکه رسوایی اورد
passably U چنانکه بتوان پذیرفت
pitfully U چنانکه سزاوارنکوهش باشد
perniciously U چنانکه زیان اورد
permissively U چنانکه اجازه بدهد
invisibly U چنانکه دیده نشود
according as چنانکه بدان سان که
according to his version U چنانکه او شرح میداد
meetly U چنانکه باید و شاید
meetly U چنانکه در خور باشد
gruesomely U چنانکه وحشت اورد
heliocentrically U چنانکه ازمرکزخورشیدحساب شود
inadmissibly U چنانکه روایاجایز نباشد
inexcusably U چنانکه نتوان معذوردانست
inexpressively U چنانکه مقصودرا نرساند
decrescendo U چنانکه صداخردخردضعیف شود
inviolably U چنانکه سزاوارحرمت باشد
invulnerably U چنانکه زخم برندارد
irrecoverably U چنانکه بهبودی نپذیرد
culpably U چنانکه سزاوارسرزنش باشد
meaningly U چنانکه مقصودرا برساند
medially U چنانکه درمیان باشد
gratifyingly U چنانکه خوشی دهد
comme il faut U چنانکه باید وشاید
decreasingly U چنانکه روبکاهش گذارد
brilliantly U چنانکه برجسته باشد
convincingly U چنانکه متقاعد کند
privatively U چنانکه نفی یا استثناکند
fitfully U چنانکه بگیردوول کند
funnily U چنانکه خنده اورد
prettily U بخوبی چنانکه باید
interminably U چنانکه تمام نشود
pliably U چنانکه بتوان خم کرد
engagingly U چنانکه سرگرم یامشغول کند
presentably U چنانکه بتوان پیشکش کرد
extraneously U چنانکه وابسته بموضوع نباشد
intangibly U چنانکه نتوان احساس کرد
intangibly U چنانکه نتوان درک کرد
fadelessly U چنانکه پژمرده نشودیازوال نپذیرد
intelligibly U واضحا چنانکه بتوان دریافت
hereditably U چنانکه بتوان ارث برد
inseparably U چنانکه نتوان سوا کرد
inviolately U چنانکه بی حرمت نشده باشد
grandiosely U بطورغلنبه چنانکه بزرگ نماید
inexpressibly U چنانکه نتوان بیان کرد
inexpressively U چنانکه زبان دار نباشد
immovably U چنانکه نتوان جنبش داد
sanguinarily U چنانکه خونریزی دربرداشته باشد
inappreciably U بسیار کم چنانکه محسوس نگرد د
assumably U چنانکه بتوان فرض کرد
epidemically U چنانکه همه جاسرایت کند
euphoniously U چنانکه بگوش خوش ایندباشد
causatively U چنانکه دلالت برسبب نماید
retroactively U چنانکه شامل گذشته شود
inexhaustibly U چنانکه تهی یاتمام نشود
indefensibly U چنانکه دفاع بردار نباشد
pestilently U چنانکه برای اخلاق مضرباشد
peerlessly U چنانکه بی مانندباشد بطوربی همتا
objectiveness U چنانکه در خارج معقول باشد
irrefragably U چنانکه نتوان تکذیب کرد
onerously U چنانکه مستلزم انجام تعهدی
commendably U چنانکه شایان ستایش باشد
perceptibly U چنانکه بتوان درک کرد
pleasingly U چنانکه خوش ایند باشد
piquantly U چنانکه دهن رامزه بیاورد
perplexingly U چنانکه گیج یا حیران سازد
as is well known U چنانکه همه کس بخوبی میدانند
interchangeably U چنانکه بتوان بحای یکدیگربکاربرد
organically U چنانکه درساختمان یا سازمانی کارگرباشد
prepossessingly U چنانکه جلب توجه نماید
practicably U چنانکه بتوان اجرا نمود
contemptibly U چنانکه سزاوارخواری باشد بطورقابل تحقیر
adequately U باندازه کافی چنانکه تکافو نماید
penitentially U چنانکه شخص را پشیمان و توبه کارنماید
illustratively U چنانکه روشن سازدیا توضیح دهد
invidiously U چنانکه رشک یاحسادت کسیرا برانگیزد
laboriously U ساعیانه چنانکه نماینده زحمت باشد
inimitably U چنانکه نتوان انرا تقلید کرد
cogently U چنانکه بتواند متقاعد کند باقوت
to kick over the traces U لگدپراندن لگدزدن چنانکه یا ان ورپاسرنگه بیفتد
changeably U چنانکه بتوان تغییرداد بطورقابل تغییر
paradoxically U چنانکه مهمل نمایدولی درست باشد
colourably U چنانکه بتوان برای ان بهانهای اورد
functionally U چنانکه وابسته به وفیفه اندا میباشد
exhaustively U چنانکه درهمه جزئیات واردشودیابحث کند
sententiously U چنانکه اندرزیانصیحتی رادر برداشته بتاشد
admissibly U بطور قابل قبول چنانکه روا
inerrably U چنانکه هیچگاه خطا یا اشتباه نکند
persuasively U چنانکه متقاعد سازدیا واداربکاری نماید
pardonably U چنانکه بتوان بخشید بطورامرزش پذیر
incommunicably U چنانکه نتوان بادیگران در میان گذاشت
irrecocilably U چنانکه نتوان انرا وفق داد
inscrutably U چنانکه نتوان جستجو کردیا دریافت
discreditably U چنانکه اعتبار رالطمه زند بطوربدنام کننده
adorably U چنانکه شایسته ستایش باشد بطور ستوده
accordantly U بطور موافق یا مطابق چنانکه جور باشد
accountably U بطور مسئول چنانکه بتوان توضیح داد
corrigibly U چنانکه بتوان اصلاح کرد بطوراصلاح پذیر
commensurably U چنانکه بتوان بایک پیمانه اندازه گرفت
flowerily U چنانکه دارای عبارات پرصنعت یاتعارف امیزباشد
nutritiously U چنانکه قوت دهد یا غذائیت داشته باشد
movably U چنانکه بتوان تکان داد بطورچنبش پذیر
maritally U چنانکه وابسته بشوهر باشد از راه عروسی
relevantly U بطور مناسب یامربوط چنانکه بیربط نباشد
picturesquely U چنانکه شایسته عکس برداری یانقاشی باشد
retrospectively U چنانکه شامل گذشته شودیاعطف بماسبق کند
nutritively U چنانکه قوت دهدیا غذائیت داشته باشد
to eat humble pie U پوزش خواستن چنانکه انسانرا پست نماید
inextricably U چنانکه نتوان از ان بیرون امد یا رهایی یافت
indescribably U چنانکه نتوان شرح دادیا توصیف کرد
implacably U از روی سختی یا سنگدلی چنانکه ارامش نپذیرد
indefeasibly U بطور باطل نشدنی چنانکه نتوان الغاکرد
pontifically U چنانکه شایسته اسقفان باشد با جامه یا ایین اسقفی
pestiferously U چنانکه برای اخلاق دیگران زیان اور باشد
attributively U بطور مستقیم چنانکه صورت فرع پیدا کند
portentously U چنانکه نشانه بدی باشد بطور شگفت اور
officinal names of drugs U نامهای داروها چنانکه درکتاب داروسازی امده است
modernly U بسبک تازه چنانکه باب این عصر باشد
irremissibly U چنانکه نتوان بخشیدیا اغماض کرد بطورالزام اور
impalpably U چنانکه لتوان با لامسه احساس کرد بطور بسیارنرم
irreversibly U چنانکه نتوان دگرگون یا واژگون ساخت یا لغو نمود
one would say U گویی
hypologia U کم گویی
free spokenness U رک گویی
to stab in the back U بد گویی
knop U گویی
so to peaking U گویی
hypophrasia U کم گویی
laconic speech U کم گویی
ingenuousness U رک گویی
as thought U گویی
pauciloquy U کم گویی
soliloquies U تک گویی
scandal U بد گویی
downrightness U رک گویی
outdpokenness U رک گویی
soliloquy U تک گویی
plain speaking U رک گویی
candour U رک گویی
candor U رک گویی
scandals U بد گویی
opaquely U چنانکه روشنایی پشت را بپوشاند بطور مبهم یا غیر مفهوم
accessibly U چنانکه بتوان بدان راه یافت بطور قابل دسترس
irreclaimably U بطور غیر قابل برگشت چنانکه نتوان بازیافت یابرگرداند
knobs U دستگیره گویی
knocked U بد گویی کردن از
knock U بد گویی کردن از
disclosures U بی پرده گویی
jests U بذله گویی
jest U بذله گویی
wits U بذله گویی
wit U بذله گویی
overstatement U گزافه گویی
ellipsis U بریده گویی
overstatements U گزافه گویی
repetitions U باز گویی
knocks U بد گویی کردن از
open heartedness U رک گویی صداقت
gossips U اراجیف بد گویی
iterance U باز گویی
labyrinthine speech U پریشان گویی
polylogia U پریشان گویی
polyphrasia U پریشان گویی
lallation U کودکانه گویی
logorrhea U پراکنده گویی
metonymy U به تقریب گویی
missatement U خلاف گویی
disclosure U بی پرده گویی
gossiping U اراجیف بد گویی
gossiped U اراجیف بد گویی
gossip U اراجیف بد گویی
repetition U باز گویی
invective U ناسزا گویی
irony U وارونه گویی
to fling d. U بد گویی کردن
Recent search history Forum search
1The only thing standing between you and your goal is the bullshit story you keep telling
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com